شب بود و ابر تیره هوا را گرفته بود
گوئی قدر بهپنجه قضا را گرفته بود
بر حال دشت ابر بگریید زار زار
مَه نا پدید و مِه همه جا را گرفته بود
از برف کوه کرده بهتن جامهی سفید
گوئی صفوف حاج منا را گرفته بود
دیری نشد کواکب زرین تابناک
در آسمان بهخویش صفا را گرفته بود
طراح وار از پی دلبر دل حزین
بر روی نقشه قطبنما را گرفته بود
ساعت گذشت عمر بهآهنگ تیک و تاک
بر غافلان نوای فنا را گرفته بود
بس دیدگان خفته و کم دیدگان باز
کان بر یگانه ورد و ثنا را گرفته بود
امواج را نبود در آنتن ره ورود
عالم سکوت روحفزا را گرفته بود
تا بامداد دیده نخفت از فراق دوست
احیای لیلهای ز شتا را گرفته بود
بر درگهش برای ظهور امام عصر (عج)
دل های زنده دست دعا را گرفته بود
از ذات بیزوال خداوند لایموت
گوئی که دل دعای روا را گرفته بود
(زندی) ز خاندان جلیل علی و آل
مسعود وار دست ولا را گرفته بود